آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

شیرین ترین میوه مامان و بابا

قثصضشسیبلتم

نه ماهگی و اتفاقات این ماه

پسرم یه ماه دیگه هم با تمام خاطرات شیرینش گذشت و گل پسرم یه ماه بزرگتر شدی توی این ماه پسرم دیگه بابا ودد و کلمات نامفهوم زیادی با زبون شیرینش میگه از درو دیوار میگیره و راحت راه میره با راه رووکم راه میری اما زیاد دوست نداری توش باشی و یه بازی هم که خیلی دوست داری گرگ بازی که پدری گرگ بشه دنبالت کنه تو با هیجان و انرژی وصف ناپذیری به سمت من چهار دست و پا میدووی و میپری بغل مامانی و کلی میخندی من و پدری دیوانه وار عاشقتیم گلم امیدوارم یه روزی اینو بفهمی. و اولین دندون شیرینو خوشگلتم از بالا چهار روزی هست سرش بیرون زده  و چند روزی هست شدیدا اذیتت میکنند دردت به جونم میدونم خیلی سخت اما تموم میشه و در عوض پسرم آقا میشه و ...
12 آذر 1391

نه ماهگی و اتفاقات این ماه

پسرم یه ماه دیگه هم با تمام خاطرات شیرینش گذشت و گل پسرم یه ماه بزرگتر شدی توی این ماه پسرم دیگه بابا ودد و کلمات نامفهوم زیادی با زبون شیرینش میگه از درو دیوار میگیره و راحت راه میره با راه رووکم راه میری اما زیاد دوست نداری توش باشی و یه بازی هم که خیلی دوست داری گرگ بازی که پدری گرگ بشه دنبالت کنه تو با هیجان و انرژی وصف ناپذیری به سمت من چهار دست و پا میدووی و میپری بغل مامانی و کلی میخندی من و پدری دیوانه وار عاشقتیم گلم امیدوارم یه روزی اینو بفهمی. و اولین دندون شیرینو خوشگلتم از بالاچهار روزی هست سرشبیرون زدهو چند روزی هست شدیدا اذیتت میکنند دردت به جونم میدونم خیلی سخت اما تموم میشه و در عوض پسرم آقا میشه و راحت مثل ما غذا میخوره....
12 آذر 1391

قهر ورجکمون با پدر جون

پسر نانازم الان مامی تو اولین فرصتی که شما لالا کردی اومدم برات بنویسمکه بعد از تعطیلات این چند روزه گل پسرم یه کوچولو سرما خوردو انگاری گوشتم درد میکرد آخه اون دست کوچولوی نازت گهگداری میرفت سمت گوش راست با پدری برای یه چک آب کلی رفتیم پیش آقای دکتر صالح . اونجا پدری بغلت کرد و آقای دکتر شروع به معاینه کردنت ، و شما هم عصبانی از این کار پدر که چرا به آقای دکتر اجازه دادی شروع به دادو بیداد و مطب رو سرت گذاشتی و از اون لحظه به بعد دیگه بغل پدری نرفتی و تا سمتت میومد جیغ میزدی باهاش قهر کردی تا شب که پدر از دانشگاه برگشت و همه چیو فراموش کردی تا کلید درو انداخت با لبخند سمتش دوویدی خلاصه آقای دکتر هم گفت یه کوجولو ورم گوش داری و سرما خو...
12 آذر 1391

اولین مراسم تاسوعا و عاشورای آرتین خان خونه بابا بزرگ

پسر گلم امسال اولین سالیهکه به همراه من و پدری برای مراسم تاسوعا و عاشورا به خونه پدربزرگ رفتیم اونجا پدر بزرگ مثل هر سال نذر حلیم داشت و مامان بزرگ و بابا بزرگ شب تا صبح پای دیگ حلیم بودن و ما هم شب سه تایی نیم ساعتی رفتیم پاش و هم زدیم وکلی دعا کردیم مخصوصا برای سلامتیه همه ای نی نی کوچولوهای دنیا.راستی ما هم پارسال همین موقع وقتی تو دل مامانی بودی همین جا برا سلامتیت یه کوچولو سهیم نذر بابا بزرگ شدیم و این حس امسال و این نذری خیلی لذت بخش بود آخه کوچولومون شکر خدا شاداب وسرحال بغلمون بود. اما هوا بارونی وسرد بود و به خاطر آرتین کوچولو توی مراسم بیرون شرکت نکردیم و تو خونه پای نذری بابا بزرگ وعمه صدیقه مشغول بودیم و ایشاله نذرشون قبو...
12 آذر 1391

قهر ورجکمون با پدر جون

پسر نانازم الان مامی تو اولین فرصتی که شما لالا کردی اومدم برات بنویسم که بعد از تعطیلات این چند روزه گل پسرم یه کوچولو سرما خوردو انگاری گوشتم درد میکرد آخه اون دست کوچولوی نازت گهگداری میرفت سمت گوش راست  با پدری برای یه چک آب کلی رفتیم پیش آقای دکتر صالح . اونجا پدری بغلت کرد و آقای دکتر شروع به معاینه کردنت ، و شما هم عصبانی از این کار پدر که چرا به آقای دکتر اجازه دادی شروع به دادو بیداد  و مطب رو سرت گذاشتی و از اون لحظه به بعد دیگه بغل پدری نرفتی و تا سمتت میومد جیغ میزدی باهاش قهر کردی تا شب که پدر از دانشگاه برگشت و همه چیو فراموش کردی تا کلید درو انداخت با لبخند سمتش دوویدی خلاصه آقای دکتر هم گفت یه کوجولو ورم گو...
8 آذر 1391

اولین مراسم تاسوعا و عاشورای آرتین خان خونه بابا بزرگ

پسر گلم امسال اولین سالیه که به همراه من و پدری برای مراسم تاسوعا و عاشورا به خونه پدربزرگ رفتیم اونجا پدر بزرگ مثل هر سال نذر حلیم داشت و مامان بزرگ و بابا بزرگ شب تا صبح پای دیگ حلیم بودن و ما هم شب سه تایی نیم ساعتی رفتیم پاش و هم زدیم وکلی دعا کردیم مخصوصا برای سلامتیه همه ای نی نی کوچولوهای دنیا.راستی ما هم پارسال همین موقع وقتی تو دل مامانی بودی همین جا برا سلامتیت یه کوچولو سهیم نذر بابا بزرگ شدیم و این حس امسال و این نذری خیلی لذت بخش بود آخه کوچولومون شکر خدا شاداب وسرحال بغلمون بود. اما هوا بارونی وسرد بود و به خاطر آرتین  کوچولو توی مراسم بیرون شرکت نکردیم و تو خونه پای نذری بابا بزرگ وعمه صدیقه مشغول بودیم و ایشاله ...
6 آذر 1391
1